وقتی تو نیستی …
شادی کلام نامفهومی ست
و ” دوستت میدارم ” رازی ست
که در میان حنجره ام دق میکن
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند
می خــــــــواهـــــــــم بـــــه یاد مـــن باشــــــــی اگـــــــــــر تــــو به یاد من باشی
عین خــــیالم نیست که هـــــمه فراموشم کنند.......................!
من نه فرهادم ، نه مجنونم ، نه بیژن ،
من همان عاشقِ ساده دل تنهام که بی تو هیچم...
من ب تو خندیدم
خوب میدانستم تو ب چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب رادزدیدی باغبان ازپی من تنددوید
ونمیدانستی
پدرپیرمن است من ب تو خندیدم تاکه باخنده ی خود
پاسخ عشق توراخالصانه بدهم
اشک چشمان تو لرزه انداخت ب دستان من و....سیب دندان زده افتاد بخاک
دل من گفت برو
چون نمیخواست بخاطر سپارد گریه ی تلخ تورا
وهنوز سالهاستکه درذهن من ارام ارام غربت بغض تو تکرار کنان
میدهدازارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
کاش خانه ی کوچک ماسیب نداشت
تو ب من خندیدی
ونمیدانستی
من ب چ دلهره ازباغچه ی همسایه
سیب رادزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب رادست تودید
غضب الود ب من کرد نگاه
سیب دندان زده ازدست تو افتاد ب خاک
وتو رفتی وهنوز
سالهاست که در گوش من ارام ارام
خش خش گام تو تکرار کنان
میدهد ازارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا
خانه ی کوچک ماسیب نداشت
سر ب هوانیستم
اما
همیشه
چشم ب اسمان دارم
حال عجیبی است دیدن همان اسمانی که
شاید
دقایقی پیش تو ب ان نگاه کرده ای
باران که میبارد
دلم برایت تنگ وتنگ تر میشود
راه می افتم
بدون چتر...
بایادت....
من بغض میکنم....
اسمان گریه
تعداد صفحات : 6